اشاره:
روزه، يکي از عوامل و انگيزهايي است که توان دروني و روحي انسان را در زمينه¬¬ي عمل افزايش مي¬دهد. مؤمن، بر اين باور است که با انجامِ اين عبادت، يکي از دستورات و فرايض الهي را اجرا مي¬کند که عزم و قدرت و توان دروني¬اش را در پي دارد. از اينرو ماه رمضان، ماه پيروزي¬هاي نظامي و موفقيت¬هاي چشمگيري بوده و در اين ماه مبارک و خجسته، پيروزي¬هاي شکوهمندي، براي امت اسلامي تحقق يافته که از جنگ بدر شروع شد و در ادوار بعدي ادامه يافت؛ از جمله: فتح مکه، اندلس، حطين و عين¬جالوت.
ماه رمضان، در طول تاريخ، رخدادهاي نظامي شکوهمندي در خود جاي داده، و هر کس، کتاب¬هاي تاريخ را مطالعه نمايد و صفحات آن را ورق بزند، با نماي درخشاني از اين ماه مبارک در طول تاريخ اسلام، مواجه خواهد شد؛ نمايه¬اي که بيش از يکصد سال، از نگاه¬ها پنهان شده و در عين حال آنقدر با شکوه است که اينک باورش، مشکل مي¬باشد و هر عقلي، به راحتي نمي¬تواند آن را در يابد. سيما و نمايه¬ي درخشاني که از مطالعه¬ي تاريخ، درباره¬ي ماه مبارک رمضان، جلوه¬گر مي¬شود، ارزش¬ها و نشانه¬هاي ارزشمندي از قبيل عزت، کرامت، سرافرازي، تقوا، آمرزش و فتوحات و پيروزي¬هاي چشمگيري را در خود جاي داده است و اين امر، نيازي به دقت نظر و باريک بيني در صفحات تاريخ ندارد؛ بلکه با نگاهي گذرا نيز مي¬توان اين سيماي تابناک را مشاهده نمود. بنابراين اگر ماه رمضان را ماه جهاد و پيروزي بناميم، سخن گزافي نگفته¬ايم و تاريخ، اين حقيقت را اثبات مي¬کند.
متأسفانه در عصر حاضر که امت اسلامي، از وجود يک رهبر و حاکم و واحد و به تمام معنا مسلمان، محروم است، از خوبي¬هايي که براي ماه رمضان بر شمرديم، برخوردار نيستيم؛ چنانچه از يک سو تراژدي فلسطين را مشاهده مي¬کنيم و از سوي ديگر شاهد حوادث و رخدادهاي غم¬انگيزي هستيم که در چچن، کشمير، جنوب فيليپين، عراق و افغانستان، روي مي¬دهد. هنوز غم و اندوه و زخم امت در مورد رويدادهاي چچن، کشمير و جنوب فيليپين، کالبد امت اسلامي را آزار مي¬داد که رنج و درد و زخمي ديگر، بر امت اسلامي وارد شد و در ماه رمضان، افغانستان عزيز، مورد تهاجم آمريکا قرار گرفت. وقتي عده¬اي به آمريکا هشدار دادند که حرمت ماه رمضان را نگه دارد و از تهاجم به مسلمانان در اين ماه، خودداري کند، بوش که مصداق دروغگويي است، گفت: حکومت اسلامي، خود، در اين ماه وارد جنگ شده است.
آري! بوش، راست گفت، اما قصدي جز توجيه حمله به افغانستان در ماه رمضان نداشت. آنچه نبايد اتفاق مي¬افتاد، اتفاق افتاد و افغانستان مورد تهاجم قرار گرفت. و آنگاه رمضاني ديگر آمد تا شاهد قتل و کشتار کودکان، زنان و سالمندان مسلمان در سرزمين دجله و فرات باشد و ببيند که چگونه انواع بمب¬هايي که حتي نام آنها نيز براي ما، ناآشناست، بر سرِ مسلمانان عراق فرود مي¬آيد!
اينک که خون مسلمانان بر زمين مي¬ريزد و فرزندان مسلمان در خاک و خون مي¬¬غلتند، بر آن شدم تا از جانفشاني¬هاي امت اسلام، چند سطري به نگارش در آورم؛ جانبازي¬هايي که در گذشته، عزت و سرافرازي امت را در پي داشت. اميدوارم که نگارش اين مطالب به خواست خداي متعال، براي مسلمانان سودمند باشد.

غزوه¬ي بدر الکبري در سال 2 هجري:

در رمضان سال 2 هجري، مسلمانان، به فرماندهي رسول اکرم مدينه را ترک گفتند تا به کاروان تجارتي قريش به سرکردگي ابوسفيان، شبيخون بزنند، اما ابوسفيان، مسير حرکت کاروان را به سوي ساحل تغيير داد و مردم مکه را به ياري طلبيد. اهل مکه، به قصد جنگيدن با مسلمانان، به راه افتادند و سپاه قريش و سپاه اسلام در 17 رمضان سال 2 هجري در مکاني به نام «بدر» روياروي هم قرار گرفتند. با آنکه مسلمانان اندک بودند و ساز و برگ جنگي چنداني هم نداشتند و تعدادشان از سيصد هفده تن نمي¬گذشت، اما بر مشرکان که از توان نظامي و شمار فراواني برخوردار بودند، پيروز شدند و بدين¬سان روحيه و توان دروني مسلمانان افزايش يافت و از جايگاه خاصي نزد قبايل عرب برخوردار گشتند. قريشيان از درون و از اعماق وجودشان، درهم شکستند و بزرگان و ارکان اصلي خويش را از دست دادند و بيش از پيش، کينه¬ي مسلمانان را بر دل گرفتند و درصدد انتقام برآمدند. در مدت يکسال، امنيت خارجي و داخلي مسلمانان، تأمين گرديد و قبايل «غطفان» و «سليم» که پيشتر حمله¬اي همه جانبه به مسلمانان را تدارک مي¬ديدند، با شنيدن خبر پيروزي مسلمانان در بدر و دريافت اين پيغام که مسلمانان، به سوي آنان حرکت کرده¬اند، ترسيدند و سرزمين خود را رها نمودند و گريختند و بدين¬سان غنايم فراواني، براي مسلمانان بر جاي نهادند. البته توطئه و دسيسه¬ي بني¬قينقاع نيز براي مسلمانان نمايان گرديد و بدين ترتيب، جنگ بدر، حق و باطل را نمايان ساخت و شکوه و توان کيان مسلمانان را به رخ همگان کشاند. پس از جنگ بدر، هستي و کيان مسلمانان به چشم کفار آمد؛ به گونه¬اي که کفار، برخلاف گذشته از مسلمانان، حساب مي¬بردند؛ بدين معنا که ديگر نمي¬توانستند توان و شوکت و وجود مسلمانان را انکار کنند و خود را در اين زمينه به جهالت بزنند؛ بلکه قوت و قدرت مسلمانان، حقيقت انکار ناپذيري گرديد که کفار، از آن مي¬ترسيدند. آري! بدين¬سان اين رويداد، جشن بزرگي براي مسلمانان در ماه رمضان بود و به راستي که چه شادماني بزرگ و شکوهمندي به شمار مي¬رفت.

2- فتح مکه در سال 8 هجري:

در رمضان سال 8 هجري، بزرگ¬ترين فتح و پيروزي نصيب مسلمانان گرديد و مکه که در آن زمان، مرکز کفر و شرک بود، فتح شد. قريشيان، پيمان صلحي را که در حديبيه با مسلمانان بسته بودند، نقض کردند؛ بدين¬سان که قبيله¬ي بکر را در برابر خزاعه ياري نمودند. چون پي¬بردند که مرتکب خيانت و اشتباه بزرگي شده¬اند، ابوسفيان را به مدينه فرستادند تا براي تجديد پيمان، با رسول اکرم مذاکره نمايد و مدت صلح را تمديد کند؛ اما ابوسفيان، در انجام مأموريتش، ناکام ماند و بدون هيچ نتيجه¬اي به مکه بازگشت. و چون سپاه اسلام به مکه نزديک شد، ابوسفيان، باري ديگر به قصد مذاکره، وارد اردوگاه مسلمانان شد؛ اين بار هم نتوانست کاري از پيش ببرد؛ از اينرو اسلام آورد و به مکه بازگشت تا قريشيان را از مقاومت در برابر مسلمانان، بر حذر بدارد.
رسول خدا عزمش را براي فتح مکه جزم کرده بود و براي اين¬ منظور، آماده مي¬شد. روز دهم رمضان سال 8 هجري، ده هزار تن از صحابه به فرماندهي رسول اکرم، در حالي که روزه بودند، به قصد فتح مکه، مدينه را ترک کردند. در بين راه، رسول خدا، عمويش عباس را ديد که با خانواده¬اش، رهسپار مدينه بود. عباس، رسول خدا را همراهي نمود و خانواده¬اش، به مدينه رفتند.
سپاه اسلام در «مرالظهان» اردو زدند؛ شب فرا رسيد. رسول خدا دستور داد آتش روشن کنند. سپاهيان اسلام، آتش زيادي برافروختند و بدين¬سان مشرکان، با ديدن شعله¬هاي آتش، ترسيدند.
سپاه اسلام، به راه افتاد و رسول اکرم وارد مکه شد. و سمت «ذي طوي» را در پيش گرفت و به خاطر اين لطف بزرگ، سجده¬ي شکر به جاي آورد و خداوند را سپاس گزارد که مسلمانان را عزت بخشيد و کافران را زبون و خوار گردانيد.
رسول خدا در «ذي طوي» سپاهش را تقسيم نمود؛ چنانچه زبير ابن عوام را بر بخشي از سپاه گماشت و سعد بن عباده را بر بخشي ديگر. آنگاه علي ابن ابي¬طالب پرچم را گرفت و خالد بن وليد از سمتي ديگر وارد مکه شد. ابوعبيده بن جراح نيز پيشاپيش رسول اکرم به راه افتاد تا اينکه از بالاي مکه، وارد شهر گرديد.
مسلمانان، هنگام ورود به مکه با هيچ مقاومتي از سوي قريشيان، مواجه نشدند و فقط خالد بن وليد و عده¬اي از قريشيان با هم درگير شدند که فرار مشرکان را در پي داشت. رسول خدا به يارانش دستور داد که با کسي درگير نشوند و نجنگند مگر اينکه کسي، مقاومت نمايد و با آنان بجنگد.
پس از آنکه اوضاع، آرام شد، رسول خدا وارد مسجدالحرام شد، در حالي که انصار و مهاجران پيرامون آن بزرگوار بودند. آنگاه در حالي که کماني در دست داشت، خانه¬ را طواف نمود. در آن زمان سيصدوشصت بت، در اطراف کعبه بود. رسول خدا بتها را با کمانش مي¬زد و اين آيه را تلاوت مي¬کرد که:

{ وَقُلْ جَاء الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقاً {81}اسراء
«و بگو: حق آمد و باطل نابود شد؛ همانا باطل نابود شدني است».

سپس رسول اکرم کليد کعبه را از عثمان بن طلحه گرفت و درب¬ خانه¬ي کعبه را گشود و وارد آن شد. پيامبر اکرم، تصاوير و بت¬هايي را که در کعبه وجود داشت، از بين برد و آنگاه در داخل کعبه، نمازگزارد. وقتي رسول خدا از کعبه بيرون آمد، با انبوه مردم مکه مواجه شد که در مسجد گرد آمده بودند و انتظار حکمي را مي¬کشيدند که قرار بود رسول خدا درباره¬ي آنها صادر نمايد. نبي اکرم فرمود: «اي قريشيان! به گمان شما، با شما چه خواهم کرد؟» گفتند: «انتظاري جز خير و نيکي نداريم که تو کريم و بخشنده و فرزند برادري بزرگوار و بخشنده هستي». فرمود: «من، به شما همان چيزي را مي¬گويم که يوسف به برادرانش گفت: امروز هيچ مؤاخذه¬اي بر شما نيست؛ برويد که شما آزاد شدگانيد». آنگاه کليد را به عثمان بن طلحه بازگردانيد.
بدين¬سان مکه، فتح شد و تأثير بسزايي در تاريخ بشريت به جاي نهاد؛ چنانچه با فتح مکه، دوران بت¬پرستي در آن سرزمين، به کلي به سر آمد و قبايل و طوايف مختلف، يکي پس از ديگري به اسلام گرويدند. خداي متعال مي¬فرمايد إِذَا جَاء نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ {1} وَرَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجاً {2} فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كَانَ تَوَّاباً {3}‏النصر: ١ - ٣
«بدانگاه که نصرت پروردگار و پيروزي فرا رسيد، و مردم را ديدي که دسته دسته در دين خدا وارد مي¬شوند، پس سپاس و ستايش پروردگارت را به جاي آور و او را به پاکي ياد کن و از او طلب مغفرت نما؛ همانا او، توبه پذير است».
پس از فتح مکه، تمام شبه جزيره¬ي عرب، به دين اسلام گرويدند و رسول اکرم نمايندگاني به سرزمين¬هاي مجاور فرستاد تا آنها را به دين اسلام فراخواند. ارسال اين نمايندگان، نقطه¬ي عطفي در تاريخ فتوحات اسلامي بشمار مي¬رود. رسول خدا قواعد و پايه¬هاي فتوحات اسلامي را بنا نهاد؛ از جمله: عدم تجاوز به شهروندان عادي و غير نظامي، خودداري از قطع کردن و يا به آتش کشيدن گياهان و مزارع، عفو و گذشت و ساير ارزش¬هاي اخلاقي و اسلامي.

3- فتح بويب در سال 13 هجري:

هنگامي که حاکمان ايراني، از فراواني سپاهيان اسلام به فرماندهي مثني بن حارثه اطلاع يافتند، لشکر ديگري به فرماندهي شخصي به نام مهران براي رويارويي با سپاهيان اسلام گسيل نمودند. سپاهيان اسلام و سپاهيان مجوس، در مکاني به نام «بويب» روياروي هم قرار گرفتند. بويب، در نزديکي کوفه قرار گرفته است. سپاه اسلام در يک سوي رود فرات قرار داشت و سپاه مجوسيان در سويي ديگر تا اينکه مهران به مثني پيغام داد که يا شما به اين سوي رودخانه بياييد و يا ما از فرات مي¬گذريم و به سوي شما مي¬آئيم. مثني پاسخ داد که شما از رودخانه عبور نمائيد. بدين ترتيب مهران از فرات گذشت و کنار رودخانه، اردو زد. اين ماجرا در ماه رمضان سال 13 هجري، روي داد . مثني از مسلمانان خواست تا افطار کنند و بدين¬سان با توان و قدرت بيشتري روياروي دشمن بجنگند . مثني بر اسبش شوار شد و در ميان سپاهيان اسلام، گشت و گذاري نمود تا دستورات لازم را صادر نمايد. وي، سپاهيان اسلام را به جهاد و شکيبايي فرخواند و فرمود: من، سه تکبير مي¬گويم. در اين هنگام شما آماده شويد و چون تکبير چهارم را گفتم، حمله نماييد. سپاهيان اسلام، با جان و دل، فرمان مثني را پذيرفتند. همين که مثني، تکبير اول را گفت، ايرانيان حمله¬ور شدند و بدين¬ترتيب جنگ شديدي در گرفت. مثني درپاره¬اي از صفوف سپاه اسلام، ضعف و ناتواني ديد. از اينرو شخصي را نزد آنان فرستاد که بگويد: فرمانده، به شما سلام مي¬رساند و مي¬گويد: امروز، مايه¬¬ي رسوايي مسلمانان نشويد و استوار و شکيبا باشيد.
مثني و ساير مسلمانان براي نصرت و پيروزي سپاه اسلام، دست به دعا برداشتند و چون جنگ بطول انجاميد، مثني، تعدادي از جنگاوران سپاهش را گرد آورد تا او را از پشت حمايت کنند و آنگاه به سوي مهران حمله نمود و او را ناگزير به عقب نشيني کرد و از ناحيه¬ي راست سپاه دشمن وارد شد و بدين¬سان دشمن را به عقب راند. مهران، کشته شد و مجوسيان، پا به فرار گذاشتند. مسلمانان، باقيمانده¬ي آن روز و نيز آن شب و روز بعد را در تعقيب سپاهيان کفر سپري نمودند و اين¬¬چنين، غنايم و غذاهاي فراواني به غنيمت گرفتند. مجاهدان اسلام خمس غنايم و خبر پيروزي را براي عمر ارسال کردند. در آن روز تعداد زيادي از مسلمانان به شهادت رسيدند. با اين حال، جنگ بويب، گردن مجوسيان را شکست و نقطه¬ي عطفي براي تداوم فتوحات اسلامي در سرزمين دجله و فرات گرديد. اين رويداد را مي¬توان همسان جنگ يرموک در شام دانست.

4- فتح «نوبه» در سال 31 هجري:

هنگامي که مسلمانان، مصر را فتح کردند، در شمال، مرکز و جنوب سودان، دو منطقه¬ي حکومتي به نام نوبه، وجود داشت که شامل دو بخش بود؛ يکي، «نوبه سفلي و وسطي» در شمال که همان مملکت «مقره» به شمار مي¬رفت و ديگري، مملکت «علوه» در جنوب که «نوب عليا» ناميده مي¬شد .
سپاه اسلام به فرماندهي عبدالله بن ابي السرح حمله¬اي به سوي جنوب، به قصد گسترش اسلام در سرزمين نصراني نوبه و امنيت مرزهاي جنوبي مصر، ترتيب داد که با مقاومت شديد دشمن مواجه گرديد و از ادامه¬ي پيشروي در ناحيه¬ي جنوب بازماند. پس از درگيري شديدي که ميان مسلمانان و کفار، روي داد، پيماني در زمينه¬ي رعايت حُسن هم¬جواري منعقد گرديد که معاهده¬ي بقط ناميده مي¬شود. اين قرار داد، زير بناي تعامل و سازش قبايل عرب و مسلمان با قبايل سرزمين نوبه، به مدت شش قرن گرديد و خود، فرصتي بود که گرايش عمومي مردم به اسلام در پي داشت .

5- بلاط الشهداء در سال 114 هجري:

فتح اندلس، مسلمانان را از ادامه¬ي فتوحات اسلامي و گسترش قلمرو اسلام باز نداشت؛ بلکه حماس ديني و ايماني، آنان را بر آن داشت که از رشته کوه¬هاي برانس که در حد فاصل اندلس و فرانسه قرار داشت، عبور نمايد. نخستين کسي که آهنگ اين کار بزرگ را نمود، موسي بن نصير بود که تصميم گرفت وارد فرانسه و سپس ساير مناطق اروپا شود تا آنکه به قسطنطنيه – پايتخت حکومت بيزانس – برسد. البته انديشه¬هاي فتح فرانسه، آهنگ تمام فرماندهان مسلمان بود تا آنکه والي اندلس، حر بن عبدالرحمن ثقفي با ورود به جنوب فرانسه، به اين تصميم خجسته، جامه¬ي عمل پوشاند و شهر «اربونه» را به¬سان پايگاهي براي آن دسته از مسلمانان قرار داد که قصد فتح اروپا را داشتند. پس از او، سمح بن مالک خولاني درصدد تحقق اين انديشه بر آمد، ولي در تولوز شهيد شد و مسلمانان ناگزير به عقب نشيني و بازگشت به «اربونه» شدند.
با اين حال، عزم و اراده¬ي مسلمانان، سست نشد و با وجود تمامي سختي¬هايي که با آن، مواجه گشتند، باز هم نداي جهاد را لبيک گفتند و آنگاه که فرمانده¬ي مسلمانان، عبدالرحمن غافقي، بانگ جهاد سر داد، مجاهدان از هر سو به سويش شتافتند تا او را در گسترش نور اسلام ياري رسانند.
اخبار ناراحت کننده¬اي به دوک اکتانيه رسيد؛ چنانچه خبر کشته شدن دامادش «ابن ابي نعسه» و نيز سرنوشت دخترش «مينين» را به اطلاعش رساندند؛ از اينرو دريافت که طبل جنگ نواخته شده و ديگر شکي نداشت که شير مرد اسلام، عبدالرحمن غافقي، صبح يا شب به او شبيخون خواهد زد.
عبدالرحمن غافقي، در عمل، نشان داد که دوک گمان نابجايي نداشته و همان چيزي را که دوک اکتانيه از آن مي¬ترسيد، تحقق بخشيد. عبدالرحمن غافقي، از شمال (اندلس) به سوي جنوب (فرانسه) حرکت کرد و کوه¬هاي (برنيه) را پشت سر نهاد و با سپاهيانش، از رود جارون گذشت و منطقه¬ي اکتانيه را در نورديد. سپاهيان اسلام، شهر «بوردو» را که پايخت منطقه¬ي اکتانيه بزرگ¬ترين شهر فرانسه در آن زمان بود، فتح کردند. سقوط شهر بوردو به دست مسلمانان، سرآغاز فتح ساير شهرهاي مهم بود؛ از جمله: ليون، بيزانسون و سانس. شهر سانس، فقط يکصد مايل از پاريس فاصل داشت.
با سقوط نيمي از جنوب فرانسه که چندين ماه در تصرف عبدالرحمن غافقي بود، اروپا، از هر سو خود را در خطر سقوط ديد. اروپائيان، چشمان خود را گشودند و خود را در معرض خطر جدي و جديدي ديدند که از ناحيه¬ي شرق، آنان را تهديد مي¬کرد. از اينرو براي رويارويي با مسلمانان، همه را به مقاومت در برابر سپاه اسلام فراخواندند و همه از ضعيف و قوي را براي رويارويي با مسلمانان، بسيج کردند.
در آن زمان، سپاه اسلام به شهر «تور» رسيده بود که يکي از مهم¬ترين شهرهاي فرانسه از لحاظ انبوه جمعيت، ساختار شهري و پيشينه¬ي تاريخي به شمار مي¬رفت. مسلمانان، اين شهر را به¬سان طوقي که به دور گردن بسته مي¬شود، در محاصره قرار دادند و سرانجام، آن را فتح کردند.
در دهه¬ي اخير ماه شعبان 104 هجري، عبدالرحمن غافقي با سپاهيان اسلام، به شهر «بواتييه» حمله ور شد و با سپاهيان اروپا به فرماندهي «شارل مارتيل» مواجه گرديد و جنگ سختي در گرفت. اين جنگ، نه تنها در تاريخ اسلام، بلکه در تاريخ بشريت، حايز اهميت است.
سپاه اسلام، در آن زمان، در اوج پيروزيهاي شکوهمندش قرار داشت، اما غنايم فراواني که مسلمانان به دست آورده بودند، بر دوش آنان سنگيني مي¬کرد. چشمان نگران عبدالرحمن غافقي رحمه¬الله، به سوي اين غنايم دوخته شده بود و از اين مي¬ترسيد که فراواني غنايم، مسلمانان را به خود مشغول سازد، به گونه¬اي که سبب شود يک چشم مجاهد بسوي دشمن باشد و چشم ديگرش، بسوي غنايمي که در دست دارد.
دو سپاه، چندين روز، روياروي هم بودند و هيچ جنگي روي نداد. چرا که هر يک از طرف¬هاي جنگ، از طرف مقابلش مي¬ترسيد و حساب زيادي، رويش بازکرده بود. سرانجام عبدالرحمن غافقي به همراه سواره نظامش، همانند شير ژيان، به ميان صفوف دشمن زد، ما اروپائيان به شدت استقامت نمودند و بدين ترتيب روز اول جنگ، بدون اينکه کفه¬اي، بالا يا پائين شود، خاتمه يافت. اين وضعيت، تا هفت روز ادامه يافت و روز هشتم، مسلمانان، همه تن، به سوي دشمن حمله کردند و شکاف زيادي در صفوف سپاهيان کفر ايجاد نمودند. در اين اثنا، تعدادي از جنگجويان دشمن، به محل نگهداري اموال و غنايم مسلمانان حمله¬ور شدند. بسياري از مسلمانان که اين وضعيت را ديدند و نگران از دست دادن اموال و غنايم شدند، درصدد نجات اموال خويش بر آمدند و بدين ترتيب جمع يکپارچه¬ي سپاهيان اسلام، از هم پاشيد. فرمانده¬ي مسلمانان، تلاش زيادي کرد که مسلمانان را گرد آورد و از بروز هرگونه شکافي در صفوفشان جلوگيري کند، اما ناگهان تيري، به او اصابت کرد و آن بزرگوار، به¬سان عقابي که از بالاي کوه، به پائين شيرجه مي¬زند، از اسبش پائين افتاد و جان به جان آفرين سپرد. آنجا بود که مسلمانان بيش از پيش پريشان شدند. پرده¬ي سياه شب، همه جا را گرفت.
صبحگاهان، شارل مارتيل، مشاهده نمود که مسلمانان از بواتيه، عقب¬نشيني کرده¬اند. وي، که عقب نشيني مسلمانان را يک تاکتيک نظامي قلمداد کرد، از تعقيب آنان ترسيد و به پيروزي ميداني بسنده کرد.
آن روز، روز بزرگ و مهمي در تاريخ اسلام بود. در آن روز، مسلمانان، يکي از بزرگرين مردان جهاد و رشادت را از دست دادند و باري ديگر، داستان غم¬انگيز احد تکرار شد.

6- فتح عموريه در سال 233 هجري:

حاکم روم، تيوفيل بن ميکائيل، به سرزمين¬هاي اسلامي، طمع ورزيد؛ بويژه زماني که اطلاع يافت همه¬ي سپاهيان اسلام، براي گسترش فتوحات اسلامي در آذربايجان به سر مي¬برند. وي، سپاهي متشکل از صد هزار تن ترتيب داد و خود، فرماندهي آن را بر عهده گرفت تا به مسلمانان حمله¬ور شود. سپاهيان کفر تا قلعه¬ي «زبطرة» پيشروي کردند و کودکان و سالمندان مسلمان را از دم تيغ گذراندند و زنان مسلمان را به اسارت گرفتند و به آنان هتک حرمت نمودند. يکي از زنان مسلماني که به اسارت روميان درآمده بود، فرياد وامعتصماه سر داد و خليفه¬ي مسلمانان را به ياري اسيران مسلمان فراخواند.
زماني که اين خبر به معتصم رسيد، سخت برآشفت و فرياد خواهي آن زن مسلمان را لبيک گفت. چنانچه سپاهيان زيادي فراهم آورد و خود، با آنان همراه شد تا به کمک مسلمانان بشتابد. وي، در کرانه¬ي غربي رود دجله اردو زد و عجيب بن عنبه و عمر فرغاني را براي بررسي وضعيت مردم زبطرة گسيل نمود. آن دو، مشاهده کردند که روميان پس از ارتکاب جنايات بسياري، آنجا را ترک کرده¬اند. معتصم، همچنان بر تعقيب روميان و جنگيدن با آنان پافشاري کرد و به پيشروي در سرزمين¬هاي دشمن پرداخت و سؤال نمود که استوارترين قلعه¬ي روميان، کدامين دژ است؟ و بدين ترتيب دريافت که قلعه¬ي عموريه، مهم¬ترين و بهترين دژ روميان بشمار مي¬رود و هيچ يک از فرماندهان مسلمان بسوي آن، لشکر کشي نکرده است. بنابراين معتصم تصميم گرفت که اين شهر را فتح نمايد؛ هر چند منجمان کوشيدند تا او را از اين تصميم منصرف نمايند. آنان، به او گفتند که اينک زمان مناسبي براي فتح عموريه نيست و دلايلي بي¬اساس و آکنده از خرافه، برايش آوردند. ولي معتصم، به خرافات منجمان تن نداد و دستور فتح عموريه را صادر کرد. وي، در کرانه¬ي رود سيحان اردو زد و به يکي از فرماندهان جنگي¬اش به نام افشين دستور داد که از راه الحدث پيشروي نمايد و اشناس را هم مأمور پيشروي از راه طرسوس نمود. معتصم، همچنين زمان پيوستن اين دو لشکر به يکديگر را معين نمود. دو لشکر در آنکارا به هم پيوستند. در ادامه¬ي تاکتيک نظامي، معتصم، افشين را بر ناحيه¬ي راست سپاه گماشت و اشناس را بر سمت چپ لشکر؛ و خود، در مرکز سپاه، فرماندهي کل را بر عهده گرفت. سپاه اسلام، شهر را به محاصره¬ي خويش در آورد و سرانجام راهِ نفوذي به داخل عموريه را يافت و بدين ترتيب پس از جنگي سخت و شجاعانه، کنترل شهر را در دست گرفت و بر روميان پيروز شد. اين رويداد، در روز جمعه و ششم ماه مبارک رمضان روي داد و معتصم پس از بيست و پنج روز، از آنجا کوچ کرد .
بدين سان مهم¬ترين و محکم¬ترين قلعه¬ي روميان، به تصرف مسلمانان در آمد و سبب تقويت روحيه¬ي آنان گرديد و تداوم فتوحات اسلامي در شرق اروپا را آسان نمود. در مقابل، روحيه¬ي جنگي روميان در هم شکست؛ چرا که آنان توان و قوت مسلمانان را مشاهده نمودند و دريافتند که توان و قدرت مسلمانان، در خور توجه مي¬باشد و نمي¬توان آن را دست¬کم گرفت. يکي از دستاوردهاي اين فتح، هم¬زيستي روميان با مسلمانان بود؛ آنان، با مشاهده اخلاق و نيک¬منشي مسلمانان، به عظمت دين اسلام پي¬بردند و به بسياري از آنان، به اين آئين راستين گرويدند.

7- فتح عين¬جالوت در سال 658 هجري:

عين جالوت، يکي از مناطق فلسطين اشغالي است که در ميان بيسان و نابلس قرار گرفته است. قهرمان اين نبرد بزرگ، سلطان سيف¬الدين قطز بن عبدالله معزي بود که در 17 ذي¬قعده¬ي سال 657 هجري، به حکومت مصر رسيد.
مغول¬ها، همچنان در حال پيشروي در سرزمين¬هاي اسلامي بودند تا اينکه بغداد، پايتخت خلافت عباسي را اشغال نمودند و هلاکو – نوه¬ي چنگيزخان – خليفه¬ي عباسي را در سال 1258 ميلادي به قتل رساند و بدين¬سان به خلافت عباسي، پايان داد.
هلاکو به پيشروي خويش ادامه داد و حلب و دمشق را اشغال نمود. اين پيشروي، ادامه يافت و الخليل و غزه به تصرف مغولها درآمد و مردان زيادي کشته شدند و زنان و کودکان، اسير گشتند. همه¬جا سقوط کرده بود و فقط مصر، فرا روي هلاکو قرار داشت. وي، نامه¬ي تهديد آميزي به حاکم مصر، سيف¬الدين قطز، فرستاد و از او خواست که تسليم شود. حاکم مصر، درخواست هلاکو را رد کرد و سپاهياني فراهم آورد و عده¬اي را به فرماندهي بيبرس به عنوان نيروهاي پيشاهنگ به سوي مغو¬لها گسيل نمود. اين لشکر، موفق شد يکي از دسته¬هاي نظامي مغولها را شکست دهد.
سيف¬الدين قطز، با سپاهيانش در عين¬جالوت فلسطين اردو زد؛ مغولها نيز در عين¬جالوت اردو زده بودند. روز جمعه 25 ماه مبارک رمضان، جنگ شديدي ميان دو طرف، روي داد که در ابتدا، به نفع مغول¬ها بود، اما پس از آنکه قطز، شخصاً وارد ميدان شد و به نبرد پرداخت، مسلمانان، نبض ميدان را دست گرفتند و فرمانده¬ي سپاه روميان را اسير کردند و او را به دستور قطز، کشتند.
با پايان جنگ عين¬جالوت، افسانه¬ي شکست¬ناپذيري مغولها، پايان يافت و بدين¬سان مسمانان، تمام جهان را از خطر مغولها، نجات دادند. اين جنگ را مي¬توان سرآغاز حکومت مماليک در مصر و شام بر شمرد.
8- فتح شقجب در سال 702 هجري:
تاتارها به حمص و بعلبک رسيدند و در اين مناطق، جنايت زيادي مرتکب شدند. ترس و هراس، همه را فراگرفته بود؛ چنانچه عموم مردم مي¬گفتند: سپاهيان شام و مصر، توان رويارويي با قوم تاتار را ندارند. البته عده¬اي از علما و عموم مردم گرد آمدند. شيخ¬السلام¬تقي¬الدين بن تيمية، علما، امرا و مردم را سوگند داد که اگر اين¬بار، روياروي تاتارها بايستيد، بر آنان پيروز خواهيد شد. به او گفته شد: بگو ان شاء الله. فرمود: ان شاء الله تحقيقاً نه تعليقاً. وي، به اين فرموده¬ي الهي استناد مي¬کرد که: ذَلِكَ وَمَنْ عَاقَبَ بِمِثْلِ مَا عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِيَ عَلَيْهِ لَيَنصُرَنَّهُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ {60} الحج: ٦٠
بدين ترتيب مردم، آرامش خاطر يافتند. شب جمعه، هلال ماه رمضان رؤيت شد و مردم نماز تراويح را به جاي آوردند؛ البته روز جمعه را در ترس و نگراني به سر بردند و نمي¬دانستند که چه روي خواهد داد. پاره¬اي از شايعات به ترس و نگراني مردم، دامن زد. روز شنبه فرارسيد و مردم، همچنان نگران بودند که از فراز گلدسته¬ها، چشمان به سياهي¬اي در سمت دشمن افتاد و بيشترشان گمان کردند که ديگر کار از کار گذشته و انتظاري جز قتل و کشتار نداشتند. بنابراين در مساجد و هر جاي ممکن، دست به دعا و تضرع برداشتند. روز يکشنبه فرارسيد و مردم، از در هم شکستن تاتارها، سخن مي¬گفتند، اما کساني که ترس و هراس، بر آنان غالب شده بود و تاتارها را فراوان و توانمند مي¬دانستند، شکست قوم تاتار را ناممکن مي¬¬پنداشتند. بعدازظهر آن روز، نامه¬ي سلطان به مسؤول قلعه، قرائت شد که در آن آمده بود سپاهيان در روز شنبه در محل شقجب گرد آمده¬اند و سپس پيامي از سوي نائب سلطان جمال¬الدين آقوش به نائب قلعه رسيد که بدين مضمون بود: بعدازظهر شنبه، جنگ در گرفت و تا روز يکشنبه ادامه يافت. شمشير در گردن تاتار، کارگر افتاد و قوم تاتار گريختند و به کوه¬ها پناه بردند و فقط تعداد اندکي از آنها، جان سالم بِدَر بردند. بدين¬سان سرور شادي همه¬جا را فرا گرفت و همه، از بابت اين پيروزي بزرگ در دوم يا سوم ماه مبارک رمضان، خشنود و آسوده¬خاطر گشتند.

9- فتح قبرص در دوران مماليک در سال 829 هجري:

قبرص، يکي از بزرگترين جزاير درياي مديترانه در ناحيه¬ي شرقي است که دو رشته کوه را در خود جاي داده است و بيشتر مردم آن، به کشاورزي مشغولند و داراي زمينهاي حاصلخيزي است. قبرص، در آن زمان، تابع امپراطوري روم بود.
معاويه با تأکيد و پافشاري بسيار از عمر بن خطاب درخواست نمود که با يک عمليات دريايي بر ضد روم موافقت نمايد. اما عمر موافقت نکرد و چون عثمان به خلافت رسيد، معاويه همين درخواست را مطرح نمود و عثمان نيز پذيرفت؛ البته در قالب نامه¬اي به معاويه دستور داد که حق ندارد کسي را براي حضور در اين عمليات، مجبور سازد؛ بلکه رزمندگان اسلام را براي اين¬منظور مختار نمايد تا هرکس که بخواهد به صورت داوطلبانه در اين جنگ شرکت کند. تعدادي از صحابه در اين عمليات دريايي حضور يافتند؛ از جمله: ابوذر، ابودرداء، شداد بن اوس، عبادة بن صامت و همسرش ام حرام بنت ملحان. معاويه اولين ناوگان دريايي سپاه اسلام را بنانهاد و عبدالله بن قيس را بر آنان گماشت و آنان را به سوي قبرص گسيل نمود. عبدالله بن ابي¬السرح نيز از مصر آمد و به آنان پيوست. مردم قبرص، نزد ايشان آمدند و بر سرِ پرداخت هفت¬هزار دينار در سال، صلح نمودند. در همين دوران، به ام حرام همسر عبادة بن صامت رضي¬الله¬عنهما در گذشت. ماجرا از اين قرار بود که ام حرام، از مرکبش در جزيره¬ي قبرص، پائين افتاد و گردنش آسيب ديد و سپس دار فاني را وداع گفت.
درياي مديترانه، همچنان تحت کنترل مسلمانان بود و چون ضعف و نابسماني، حکومت اسلامي را فراگرفت، اروپائيان به بخش¬هاي مرزي قلمرو حکومت اسلامي حمله¬ور شدند و جنگ¬هاي صليبي، روي داد و قبرص، به پايگاهي براي صليبي¬ها جهت حمله به مصر و شام تبديل گرديد. قبرصي¬ها، جزيره¬ي قبرص را به مرکز حمله به بندرگاه¬هاي اسلامي در شرق درياي ميانه به منظور تهديد تجارت مسلمانان تبديل نمودند. چنانچه پتروس اول لوزخبان، پادشاه قبرص، در سال 767 هجري برابر 1365 ميلادي حمله¬اي به سوي اسکندريه، ترتيب داد و جنايات زيادي در اين ماجرا، به وقوع پيوست و زنان، مورد تجاوز و هتک حرمت قرار گرفتند و کودکان و سالخوردگان بسياري، کشته شدند. صليبي¬ها، سه روز در شهر ماندند و هر فسادي که خواستند، انجام دادند و سپس آنجا را ترک گفتند و پس از بازگشت به جزيره، شبيخوني ديگر به طرابلس شام در سال 796 هجري برابر با 1393 ميلادي، ترتيب دادند.
خلاصه اينکه چپاول بنادر و لنگرگاه¬هاي اسلامي، تا مدت مديدي از سوي قبرصي¬ها ادامه يافت و هيچ يک از تلاش¬هاي مماليک براي مقابله با اين خطر، کارگر نيفتاد، تا آنجا که گستاخي و غرور قبرصي¬ها، افزايش يافت و در سال 826 هجري برابر با 1423 ميلادي، به يکي از کشتي¬هاي مسلمانان، حمله کردند و تمام کساني را که در کشتي بودند، به اسارت گرفتند. قبرصي¬ها، به گستاخي و غرور خويش ادامه دادند و يکي از کشتي¬هاي مسلمانان را که حامل هداياي سلطان برسباي به سلطان عثماني، مراد دوم بود، چپاول کردند و بدين¬ترتيب راهي جز اين، فراروي برسباي مملوکي نبود که اين خطر را دفع نمايد و واکنش جدي به اين اهانت قبرصي¬ها نشان دهد.
آري! غيرت جهادي برسباي مملوکي، شعله¬ور شد و وجود خويش، احساس مسؤوليت کرد و سه حمله¬ي جداگانه در سه سال پياپي به قبرص ترتيب داد؛ يکي در سال 827 هجري برابر با 1424 ميلادي که حمله¬ي کوچکي بود و در پي آن، در قبرص فرود آمد و به بندر ليماسول حمله نمود و سه کشتي قبرصي را به آتش کشيد و غنايم فراواني، نصيب مسلمانان گرديد. سپس به قاهره حمله¬ور شد. اين پيروزي، برسباي را بيش از پيش مصمم کرد که حمله¬اي بزرگ¬تر براي فتح قبرص ترتيب دهد و سرانجام در سال 828 هجري ناوگان دريايي مسلمانان، متشکل از چهل کشتي به سوي شام و از آنجا به سوي قبرص حرکت کرد و موفق شد قلعه¬ي ليماسول را از بين برد و پنج¬هزار تن از نيروهاي دشمن را به هلاکت برساند. و آنگاه با هزار اسير و مقدار زيادي غنايم جنگي، به قاهره بازگشت.
در حمله¬ي سوم، برسباي، با هدف فتح جزيره، عملياتي بزرگ¬تر از دو عمليات پيشين ترتيب داد و در سال 829 هجري با يکصد و هشتاد کشتي از بندر رشيد در مصر، به سوي ليماسول حرکت کرد، ديري نپائيد که ليماسول در 26 شعبان 829 هجري به تصرف مسلمانان در آمد و حمله¬ي دريايي مسلمانان از ناحيه¬¬ي شمال به منظور فتح کامل جزيره¬ي قبرص ادامه يافت. حاکم جزيره، درصدد رويارويي با مسلمانان و دفع آنان بر آمد، اما نتوانست کاري از پيش ببرد و خود، اسير شد. مسلمانان بر پايتخت نيکوسيا چيره گشتند و بدين¬سان جزيره، بخشي از قلمرو حکومت مماليک گرديد.

10- جنگ المنصوره در سال 647 هجري:

اين جنگ در رمضان سال 647 هجري، بر ضد صليبي¬ها، به وقوع پيوست. لويس نهم، پادشاه فرانسه، لشکري مجهز به انواع سلاح¬هاي آن روز و متشکل از يکصد و ده¬هزار جنگنجو، ترتيب داد و درصدد حمله به مصر بر آمد که هفتمين حمله¬ي صليبي¬ها به شمار مي¬رفت. اين حمله، با اهداف اقتصادي و استعماري، برنامه¬ريزي شده بود. لويس نهم براي فشار بر حکومت اسلامي، با مغول¬ها هماهنگ شده بود. وي، به پيشروي خود ادامه داد تا آنکه در سال 1249 ميلادي بر دمياط چيره گشت و سپس روي به سوي منصوره نهاد.
سرانجام در کرانه¬هاي درياي صغير، جنگي در گرفت که کشاورزان و سالخوردگان و بزرگان منطقه در آن حضور يافتند. در آمادگي روحي، عز بن عبدالسلام، نقش بسزايي ايفا کرد و فرماندهي سپاهيان، بر عهده¬ي فخرالدين بن شيخ¬الاسلام جويني بود.
جنگ با به اسارت در آمدن يکصدهزار صليبي و کشته شدن ده¬زار تن از آنان و نيز اسارت لويس نهم، به نفع مسلمانان پايان يافت. لويس نهم را در خانه¬ي ابن لقمان در المنصوره، زنداني کردند و سپس در مقابل پرداخت چهل هزار دينار، آزاد شد.

تأليف: سالم مبارک الفلق
ترجمه: محمد ابراهيم کياني
مصدر: سايت نوار اسلام
IslamTape.Com

پانوشت¬ها:
- رويارويي رسول خدا و مشرکان با يکديگر در بدر، صبح هفدهم ماه مبارک رمضان بود. نگا: تاريخ طبري، ج1، ص529.
- ابن حزم گويد: واقعه بدر، در دهم، ماه رمضان سال 2 هجري روي داد. ر.ک: حجةالوداع، اثر ابو محمد علي ابن احمد بن سعيد بن حزم اندلسي، ج1، ص 435.
- رسول خدا، ابارهم کلثوم بن حصين بن عتبة بن خلف غفاري را بر مدينه گماشت و دهم ماه رمضان در حالي که هم خودش روزه بود و هم صحابه روزه داشتند، از مدينه به سوي مکه حرکت کرد و چون به منطقه¬ي کديد در ميان عسفان و امج رسيدند، افطار نمودند. نگا: السيرة النبوية، از ابن هشام.
- ياقوت حموي گويد: بويب، نام رودخانه¬اي در عراق و در منطقه کوفه است؛ ر.ک: معجم¬البلدان، ج1، ص 512.
- تاريخ طبري، ج2، ص 375.
- تاريخ طبري، ج2، ص 370.
- معجم البلدان، ج5، ص 309.
- ضميمه¬ي مجله¬ي الأسرة، صفر 1426 هجري، ص 38.
- تاريخ طبري، ج5، ص 243.