ناموس هستى


دکتر:عبد الرؤف مخلص
پديدۀ وحدت هماهنگی, همانندی وهمگرايی در رفتار ها وروابط بخش های آفرينش, از اولين مؤلفه های تئروی" صنعت حيات" است. اين پديدۀ حياتی در تابلوهای بسياری متجلٌی است که بعضی از اين تصاوير مکشوف است وآن را هر کس با چشم عادی در حرکت ورفتار رستنی ها وحيوانات وطبيعت می تواند ببيند, وبرخی ديگر از اين تصاوير, با چشم عادی قابل مشاهده نيست, وبايد آن را دانشمندی يا کسی که به ابرازهای خاصٌ آن مجهزٌ است مورد مگالعه ومشاهده قرار دهد.در اين جاست که ما از دعوتگران مسلمان می خواهيم که اندکی صبر کرده با ما در گلگشتی به سرزمين علم همراه شوند, تا در سطور آفرينش حرف ها وواژهای" برنامه ريزی" را با خوانايی تمام مورد مطالعه قرار دهند.بی شک از بارز ترين آنچه که اين رفتار های همانند نشان دهندۀ آن است, پديده ای است که نظريه پرداز معروف دعوت اسلامی, که بعضی دانشمندان اسلام آن را "پديدۀ همبستگی" می دانند, وبه کار بردن تعبرات ديگری چون: " تبعيت" يا " تلازم" يا " انتساب" يا" محوريت" را نيز برای آن مجاز می داند.خلاصۀ آنچه که پديدۀ همبستگی در هستی به دست می دهد, اين است که : بعضی از بخش ها وپرزۀ های آفرينش در مدار بخش ها ومجموعه های ديگری می چرخند که از آها برگزيده تر ونيرومند ترند, به نحوی که اين بخش های نيرومند, مرکز ومحور آن بخش پيرامونی تابع خود به حساب می روند, يا به تعبيری ديگر کانون تجمعی هستند که مخلوقات ديگری پيرامون آنها جمع می شوند, واين کانون ها برای مجموعه ها وبخش های ضعيف چون پناه گاهی هستند که وابستگی آها به اين مرکز قوی آنها را از نابودی واضمحلال نجات می دهد.اين است همان قانون وسنتی که ساختمان هستی بزرگ در کل تا کوچکترين اجزای آن که اتم است بر مبنای آن استوار است, وما در اين جا اين دو مثال غير متناهی در بزرگی وکوچکی که براساس معيارهای ما, ونه لزوما در واقعيت امر , دو نمونه از بزرگترين وکوچکترين هیند, مورد بررسی قرار می دهيم. اگر در اين دو نمونه, يعنی هستی بزرگ در يک طرف, واتم در يک طرف ديگر, تعمق کنيم, در می يابيم که هر دو را يک نظم ونسق به هم پيوند می دهد,وبر هر دو يک نظام واحد حاکم است. اگر ما راستی ودرستی قانون همبستگی ووحدت اجزا وواحد های اين دو نمونه را مورد لحاظ قرار دهيم, تصور مخلوقات غير قابل احصای ديگری که در ميان دوطرف ايندو مقولۀ بزرگترين وکوچکترين قرار دارند وهيچ نيروی ديگری جز خدای بزرگ نمی تواند آنها را شمار کند, مخلوقاتی که از عين اين قانون واين سنت پيروی می کنند وبشر نيز يکی از آنهاست – بر ما آسان می شود. 

 

اما هستی در کل: برای همه معلوم است که , مدير رصد خانۀ کاليفرنيا در يک برنامۀ علمی تلويزيونی, آنچه را که او ويارانش از دانشمندان نجوم در بارۀ چگونگی ساختمان هستی کشف کرده اند, تشريح کرد, او در اين برنامه گفت: آنچه که ما با چشم مجرچ يا تلسکوپ های کوچک در فضای بيکران هستی به صورت ستارۀ ها وسيارات پراگندۀ ای می بينيم, وتصور می کنيم که همۀ آنچه در هستی وجود دارد همين هاست,در واقع امر بخش بسيار کوچکی از حقيقت هستی را به نمايش گذاشته اند, زيرا رصد خانه های بزرگ در دهۀسی از قرن بيستم نشان دادند که کائنات متشکل از آجر هايی است که بعضی روی بعضی ديگر قرار دارند, واين آجر ها در شش جهت با چنان تسلسلی که هرگزپايانی ندارد مکرر در مکرر چيده شده اند, وعظمت خلقت تا جايی است که مثلا يک کهکشان بزرگ ونيرومند را که کانون يا مرکز تجمع کهکشان ها وستاره های ديگر ضعيف تر وکوچک تر از آنند تشکيل می دهد.دانشمندان نجوم برای اين مجموعۀ بزرگترکه خود يک قالب آجر از آجرهايی بی نهايت بنای هستی را تشکيل می دهد, نام ( خوشۀ فلکی) را برگزيده اند, وبه هر ميزانی که اين ستارگان از مرکز دور ودور تر شوند, حجم وضخامت آنها کوچک وکوچکتر می شود تا جايی که به نوعی خلأ در فضا می رسيم, وباز به دنبال آن در اين ساختار کلٌی خوشه های نجومی همانند ديگری از تمام جهات ششگانه عرض اندام می کنند. يك دانشمند امريکايی اضافه می کند: در اوساط دهۀ هشتاد آن گاه که نيروی رصد خانه ها به مراتب مضاعف گرديد ما دوهزار وشش زوايای آن تهيه کرديم , از مشاهدۀ مجموعۀ اين تصاوير, اين حقيقت برای ما روشن گرديد که هر مجموعه از خوشه های نجمی به نوبۀ خود بر محور يک خوشۀ ديگر از آنها که از ديگران نيرومند تر است وبه عنوان مرگزی برای آنها به شمار می رود, گرد آمده اند, وتجمع خوشه ها در نزديک اين خوشۀ نيرومند مرکزی, نسبت به مسافت های دور تر بيشتر وپر حجم تر است , وهرچه از آن دور شويم , تراکم وضخامت خوشه ها هم کم وکمتر می شود.او اضافه می کند: ما اين پديده را " مجموعۀ خوشه ای هستی" نام نهاده ايم , و هنوز هم براين باوريم که اين مجموعه های خوشه ای بی نهايت, در واقع آجرهای بنای آسمان اند, تصاوير ما نشان دادند که اين آجر ها در همۀ جهات شش گانه هستی بر يک گونه, وبا بافتی همانند, وهندسۀ متناظر, نه پراگنده ومتفرق توزيع شده اند ... مشاهدات ما نشان می دهد که هنوز هم به صورت پيوسته, خدای متعال خوشه های بی شمار ديگری را در يک مقياس منوازن می آفريند, هستی در حال توسعۀ مستمر است دارای بار الکتريکی مثبت است, وکائنات در حال تمدد می باشد.

 

عناصر متعدد .. وهمبستگی واحد:ام " اتم " در طرف ديگر, مخلوقی است به عين شيوه ونمونۀ فوق الذکر, ميکرو سکوپ های الکترونی قوی در اواخر دهۀ  هشتاد " اتم" را در معرض مشاهدۀ بشر گذاشتند, در حالی که بشر به ساختار اتم نوعاً آشنايی پيدا کرده بود, مشاهدات به صورت غير قابل انکاری نشان دادند که " اتم" متشکل است از يک هستۀ نيرومندی که دارای بار الکتريکی مثبت است, وبسيط ترين انواع آفرينش که عبارت از: گاز هايدروجن است وهستۀ آن مرکٌب از يک پروتون می باشد, دارای بار الکتريکی منفی است که الکترون نامنيده می شود وبر محور آن حرکت کرده وبه آن سخت وابسته است. پس اگر هستۀ اتم دارای دوپروتون باشد , اين بدان معنی است که ما در برابر عنصر ديگری قرار داريم که " هيليوم" ناميده می شود, وبه دور هستۀ آ« دو الکترون پشتيبان همديگر می چرخند, وخدای متعال تمام عناصر را از  گاز ها وفلزات ومعادن تا ديگر پديده ها با همين شيوه وطبق عين نظام آفريده است, الکترون ها در تساوی تمام باعدد پروتون ها بر محور هسته می چرخند,  وآنچه که در هسته اتم هر عنصری از اين مخلوقات قرار دارد " عدداتمی" ناميده می شود. علمای فيزک عدد اتمی همۀ عناصر را شناسايی نموده وآن را در ترتيب تصاعدی خود طبق جدولی که آن را " جدول دوره ای عناصر" ناميده اند مرتب کرده اند,مثلاً عدد اتمی کاربون (6) واز اوکسيجن (8) والمونيم(13) وکالسيوم(20) وسيماب جيوه (80) است .. وهمين طور عدد اتمی ديگر  عناصر .... اينها اطلاعاتی است که هم اکنون شاگردان بخش های علمی در مدارس ثانوی آنها ذا حتی با تفصيل بيشتر می دانند.

 

رفتارهای بشری همانند حرکت اتم است:تصوير آجرهای کهکشانی سازندۀ هستی که در فوق بدانها پر داختيم , به وضوح نشان می دهند که " همبستگی" در ساختار هستی, يک حقيقت حياتی ريشه دار وجوهری است, واز اين جهت ممکن است عين اين قاعده را بر روابط بشری وانتظار تبعيت وپيروی بعضی از بشر برای بعضی ديگر از آنان که قوی تر ونيرومند تر از ديگران هستند, تعميم داد. انسان های نيرومندحکم کانونها ومحورهايی را دارند که انسان های ضعيف تر از خود را می چرخانند,واين حقيقتی است که تاريخ جامعۀ انسانی آن را به روشنی تمام نشان داده وعصر کنونی ای که در آن زندگی می کنيم, نيز مؤيد آن است. از اين رو بر دعوتگر مسلمان واجب است تا در جامعه جايگاه محوری ای را احراز نمايد, تا ولاء وهمبستگی ديگران را به مدار خود بکشاند. اين نتيجه گيری برای ما در تفهيم تئوری" صنعت حيات" بسيار مهم است, بنا بر اين بايد بر رویآن محکم دست گذاشت تا آن را به معنای ديگری که بعداً به نتيجه گيری آنها خواهيم پرداخت, پيوست کنيم.اما در همان حالی که ما می رويم تا معنای ديگر پيوسته با اين معنی را کشف کنيم , بی مناسبت نخواهد بود, اگر در برابر معنای فرعی ديگری که در پديدۀ همبستگی ميان مخلوقات نهفته است, درنگی کوتاه داشته باشيم. 

 

معنی اوٌل:همبستگی در طبقه بندی های مختلف جامعۀ بشری پديده ای است که تکرار می شود, زيرا نيروهايی که برای ديگران موقعيت محوری دارند, خود به نوبۀ خويش باز در مدار کانون های مرکزی نيرومندتری سير می کنند وبه مراکز قرتمند تر از خود وابسته اند, واين حقيقت روشن می سازد که ( خوشۀ نجومی) با شماری از ياران خود به خوشۀ نيرومند تری ئابسته است که خود کانونی زنجيره ای از خوشه های ديگر می باشد. واين همان اساس پديدۀ ( رهبری) در زندگی بشری است, شکی نيست که مردم نياز به نيروهايی دارند که به اين همبستگی قوام بخشيده واز دفع نيروها وبا ظلم وفساد جلوگيری نمايند, پس ظلم ومنافی با سنت وقانونمندی هستی است.

 

معنی دوم: از دياد پروتون های هسته های اتم, به همان تعداد الکترون های بيشتری را به سوی خود جلب می کند – چنان که گفتيم – وليکن آنچه را که نا گفته باقی گذاشتيم اين است که: اين الکترون ها دارای سطوح وطبقات محدودی هستند که در همان سطوح وطبقات می چرخند, اگر اين الکترون ها از نظر تعداد بيشتر باشند, با کوچکترين سببی از مدار خود می گريزند,  همچنين است کار در زندگی بشری, اگر تعداد پيروان در کانون اجتماعی بزرگ بسيار باشد, مسئله ريزش نيروها بيشتر است, زيرا عنصری که ايشان را به دور خود گرد آورده است, نمی تواند برای هر يک مدار های بر نامه ريزی شدۀ دقيقی به دست دهد که گرايش ها وآرمانهای آنان را اشباع کند, پس در اين جاست که ميان قاعده ومحور نوعی گست به وجود می آيد که نهايتاً ممکن است به فرار وگريز نيروها بينجامد وچه بسا که اين امر عنصر محوری را به نوعی سر خورده سازد که اين سر خوردگی به افت توانايی های وی در رهبری بينجامد, زيرا پروتونهاس اتم نيز در حالات فشار وتنگنا همراه با خروج الکترون از مدار هستۀ مرکزی می گريزند,  واين امر به دعوتگران مسلمان می آموزد که بايد تجمع آنها متوازن وبه هنجار باشد.می توانيم به اين پديده از زاويۀ ديگری نگريسته وبگويم عنصر محوری اگر از نظر نيروی علمی وتوانمندی های ذاتی قوی وآماده باشد, ودر مرحلۀ اولی پيروان بيشتری داشته باشد, آنان پيرامون وی حلقه خواهند زد, در صورتی که لذت ارتباط وهمبستگی در اوج خود باشد, سپس ممکن است در ميانۀ راه با افکار متعالی واستنباط ها وتحليل های پيشرفتۀ او که از سطح ايشان بالاتر است, هماهنگی نشان داده نتوانسته واو را درک نکنند ودر نتيجه از مدار بگريزند, واين امری است که بر دعوتگران الزام می کند تا در حرکت خود سير ميانه را رعايت کرده, حساب ضعفا را نيز داشته باشند, وهميشه از موضع اقوی واولی به قضايا نگاه نکنند. ممکن است گاهی يک مسلمان زمينه های نبوغ را تا بخواهيم داشته باشد, ليکن نتوانند برای نبوغ خود بازاريابی نموده وکسی را بيابد که او را درک کرده بتواند.

 

معنی سوم:تعداد الکترون های پيرو, مناسب با نيروی هستۀ اتم وتعداد پروتون ها در آن است , همچنين دعوتگر که صنعتگر زندگی است ... می تواند شماری از مردم را جذب کند که با مقدار علم ونيروهای ذاتی وی متناسب باشد, وهرچند که او از نظر روحی , وتوشه های ديگر وملکات ذاتی قوی تر باشد, مردم هم پيرامون او بيشتر حلقه خواهند زد. 

 

معنی چهارم:يک اتم از يک عنصر, اتم ديگر در عنصری ديگر متٌحد می شود, از اتٌحاد اين دو عنصر جزء جديدی به وجود می آيد که دارای خواص جديدی است, واين موجودات مرکٌب فراوان اند, ومدار بهره گيری در اغذيه وادويه نيز در همين جا است, حتی کيميای عضوی, سلسله های متعدد از مرکبات جديد به اضافۀ اتم هايدروجن يا کربن را با ترکيب اصلی خود ايجاد می کند, با هر اتمی که اضافه می شود, خواصٌ آن نيز متجدد ومتکثٌر می گردد. حال خوب دقت کنيد: اين پديده اساس وقانون " پيمان" و" تعهد" در زندگی بشری وحيوانی است, اگر شما بتوانيد با کسانی که با شما نقاط اشتراکی دارند, هم پيمان شويد, يقيناً می توانيد, در برنامه های دعوت نيز نيروهای بيشتری را به ياری بگريد.

 

همبستگی واطاعت هر دو: در انواع مخلوقاتی که شکاف وسيع ميان هستی بی نهايت واتم کوچک ترين را پر می کنند,شواهد بی شماری که هرگز به مقياس بشری تحت ششمار نمی آيند, بر اين حقيقت تأکيد دارند که پديدۀ( همبستگی) و( پيروی) در نهاد هستی قانونمند است. مثلاً خورشيد ما يکی از اين مخلوقات است, ملاحظه می کنيم که زمين ما , کرۀ مريخ, زحل وبقيۀ سيارگان بدان مرتبط واز آن پيروی می کنند , ما در فضای بيکران هستی ميليون ها وميلياردها خورشيد از اين دست داريم که دارای پيروان ووابستگانی هستند سپس در مقياس پايين تر به همين زمين خود که بنگريم, ملاحظه می کنيم که زمين برای خود قمری دارد که از آن پيروی می کند,  وبعضی از کواکب دارای اقمار متعددی می باشد. وافواج پرندگان در مسير هجرت خود از مناطق زيستی به مناطق زيستی بهتر از آن از يک رهبر پيروی می کنند..... وزندگی نظام مند در کندوهای زنبور عسل وآشيانۀ موران در پيروی از اين قانون مشهور ومفروف اند. وهر روز علم با دوربين های حساس خود به دنبال کشف تازه های ديگراز دنيای عجيب وغريب آنان است. تازه هايی که سخت اعجاب آور وگاه بسيار تکان دهنده می باشند,اينها همه مثالهايی برای قانون" محوريت" است که در واقع ناموس هستی است. ما فقط در اين ميدان مثالهايی زده, ودر اين رابطه بابی را گشوديم, شما خود در فهم اسرار خلق, راهی اين ميدان شده, وافق های بيشتری را بگشائيد.

ماهنامه امت شماره  پنجم 2000م

www.55a.net